۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

خوب این هم یه روزیه که گذشت

معمولا وبلاگ نویس ها ادمای معروفین (البته نه ادمای مثل من) و وقتی از خودشون مینویسن بیشتر برای دیگران مینویسن تا خودشون ولی من  فقط مینویسم تا حرفاموبرای خودم زده باشم تا کمی به کارهایی که هر روز انجام میدم یکم فکر کنم
دیروز برام اتفاق جالبی رخ نداد  تو کلاس دانش آموزام خسته شده بودن و زیاد حوصله درسو نداشتن ولی اگه به این بی حوصلگی ها اهمیت بدم باعث میشه همیشه به درس بیحوصله بشن باید دانش آموزان خستگیرو فراموش کنن 
من وقتی دانش آموز بودم از درس خوندن هیچوقت خسته نشدم یادمه وقتی سوالهای حسابان رو جواب میدادم تا ساعت 2 بعد از نصف شب بیدار بودم و چه شور وذوقی برای حل کردنشون داشتم فرداش وقتی سر کلاس آقای داوری دنبال داوطلب برای حل مسائل می گشت با ارامش وو اطمینان پای تابلو میرفتم و . . . 
اقای داوری از حل تمرین ها اونم کامل و تمام لذت میبرد 
من الان آرزو دارم یکی بیاد و تمرین های آخر درس و کامل حل کنه ولی نمیدونم داشتم تا حالا یا نه خوب یادم نیست